پاره کردن. (فرهنگ فارسی معین). دریدن: بر او کتره کرد آن زره را به تیغ ز زخمش همی جست راه گریغ. فردوسی (از آنندراج). این لغت در فهرست ولف نیامده است و ظاهراً کتره مصحف لتره باشد و کتره کردن مصحف لتره کردن. رجوع به لتره و شواهد آن شود
پاره کردن. (فرهنگ فارسی معین). دریدن: بر او کتره کرد آن زره را به تیغ ز زخمش همی جست راه گریغ. فردوسی (از آنندراج). این لغت در فهرست ولف نیامده است و ظاهراً کتره مصحف لتره باشد و کتره کردن مصحف لتره کردن. رجوع به لتره و شواهد آن شود